نصوص زیادی از پیامبر ﷺ نقل شده که در برههای، ابتذال همه چیز را در بر میگیرد. این همه گیری در دو جانب قدرت و جامعه است؛ و مقصود ما از همه گیری در قدرت این است که حاکمان و سخنوران مبتذل بر مردم تسلط پیدا کنند و با استفاده از سیاست های خود، نسلی بی ارزش پرورش دهد، به شکلی که خودش به کارهای پست و حقیر مشغول است و در کنارش امت را نیز به سلب نیکی ها سوق می دهد… .
و مقصود ازجانب اجتماعی نیز این است که در دورهای تاریخی، جامعه به یک جامعۀ بی ارزش تبدیل شود، ارزش مسائل پر اهمیت در آن جامعه پَست و مبتذل، و چیزهایی که نه شرعا و نه عرفا اهمیتی ندارند، باارزش میشوند.
پیامبر خبر داده که در دوره ای از تاریخ، بر امت حکام مبتذلی تسلط پیدا میکنند و آن ها به اسم امت و از زبان امت سخن میرانند و این دورهای است که دروغگو مقبول می شود و راستگو را دروغگو می گویند، امانت دار خیانت می کند و خائن امانت داری میکند، و نادان در آن زمان به سخنوری میپردازد و در امورات کلان امت سخن میراند[۱] .
و پیامبر ﷺ خبر داده که ابتذال بر مردم مستولی میشود و به نام امت سخن می گوید، بدون شک این دوران فقط در زمان ضعف و فروپاشی امت اتفاق میافتد؛ چون شریعت اسلامی با دو مصدر قرآن و سنت تاکید ورزیده که امت امکان ندارد به فرمانبران نادان و بی ارزش راضی شود، پس اصل بر این است که انسان مسلمان در تمامی کار هایش جدی و هوشیار و دور اندیش است.
و همچنین اشاره های دیگری نیز شده؛ درحدیث آمده که پیامبر ﷺ به کعب بن عجره می گوید: (ای کعب! خداوند تو را از فرمانروایی نادانان در امان نگه دارد)، کعب گفت: ای فرستاده الله، فرمانروایی نادانان چیست؟ پیامبر گفت: (فرمانروایانی که بعد از من می آیند، از روش و سیرت و سنت من پیروی نمی کنند، پس هر کس که در دروغشان آن ها را تصدیق کند و در ظلمشان آن ها را یاری کند از من نیست و من نیز از او نیستم و بر حوض من وارد نمی شوند، و هر کس که دروغشان را تصدیق نکند و ظلمشان را یاری ندهد آن ها از من هستند و من نیز از آن ها هستم و بر حوض من وارد می شوند)[۲] .
و در حدیثی دیگر آمده که پیامبر ﷺ می فرمایند: (قیامت برپا نمی شود مگر تا هنگامی که منافقان هر قبلیه فرمانروایی را به دست بگیرند)[۳] .
به همین دلیل این امت بیشتر از هر زمانهای نیازمند پرورش رهبرانی است جدی و تلاشگر و جایگزینی آن ها با نسل مبتذلی که امت را به سمت هلاکت برده و انرژی خود را در کارهای بیهودهای که هیچ فایدهای از آن برداشت نمی شود به کار گرفته، هستیم. آنها در تمام زمینه های زندگی خود شکست خوردهاند -مانند: مسايل پرورشی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی-، بلکه شکست های آنها عمدی است و همچنان در میان امت، دانههای جهل و فقر و تفرقه را میکارند و تمام این ها خدمتی است برای سیستمِ بیارزشِ جهانی که سربازان جهانی از کشور های بزرگ دنیا بر آن نظاره گر هستند.
حدیثی دیگر، فروپاشیِ امت و ضعف آن را تاکید می کند: ( نزدیک است که امتهای « کافر » بر علیه شما متحد گردند همانگونه که جماعتی به قصد خوردن بر گرد غذایی جمع میشوند)، یکی از صحابه گفت: به خاطر این که ما در آن زمان تعدادمان کم است؟ پیامبر گفت: (بلکه شما در آن زمان بسیارید، اما شما کَف هایی به مانند کف های سیلاب خواهید بود و خداوند ترس شما را از دل دشمنانتان برداشته و وهن را به دلهایتان مینشاند ). صحابه گفتند: ای پیامبر خدا، وهن چیست؟ پیامبر ﷺ گفت: (حب دنیا و ناپسند دانستن مرگ)[۴] .
این خبری از جانب پیامبر ﷺ است و ما از آن به عنوان رویکرد شریعت در کیفیت و کمیت، و نحوه توازن میان آن دو استفاده می کنیم. پس تمرکز شارع بر جانب کیفیت، بیشتر از کمیت است، اما از کمیت نیز چشم پوشی نمیکند؛ چرا که اگر کمیت بی ارزش باشد، موجب ضعف میشود و به راحتی از میان برداشته می شود و این مسئله در حدیث بالا به آن اشاره شده است.
کیفیت اگر کم باشد، قابل انعطاف خواهد بود و این در داستان غزوۀ «مؤته» که 3000 صحابه در مقابل 200000 سرباز روم قرار گرفتند به وضوح روشن است، کمیت صحابه بسیار کم است اما کیفیت آن ها بسیار زیاد و جدی و عمیق؛ مقصود ما از جدیت و عمق، علاقه به مرگ و ناپسند دانستن حیات دنیوی و دوست داشتن جهاد و دفاع از اسلام و هسته آن است.
وضعیتی که امت اسلامی خواهان آن است، افزایش کمیت به همراه افزایش کیفیت است. در حدیثی از پیامبر آمده است که می گوید: ( با زنانی ازدواج کنید که شوهرانشان را دوست دارند و نازا نیستند، که من به زیادی شما در مقابل بقیه امتها افتخار میکنم)، این نشان دهنده اهمیت دادن پیامبر به تعداد مسلمانان است و اینکه باید تعدادشان افزایش یابد، تا قدرتی بشری در برابر بقیه امتها و دشمنان باشند.
در گفتۀ پیامبر ﷺ: ( من به زیادی شما در مقابل بقیه امتها افتخار میکنم)، کنایهای از کیفیت است؛ چرا که محال است پیامبر صرفاً به تعداد زیادِ بیکیفیت افتخار کنند و این نتیجهای است از این حدیث و حدیث قبلی.
و چون توجه به کیفیت است، نه به کمیت؛ روزی امیر المؤمنین عمر بن خطاب با صحابه همنشین شده و به آن ها گفت: آرزو کنید…
بعضی گفتند: آرزو می کنم که این خانه پر از طلا باشد و همه آن را در راه خدا انفاق کنم.
سپس گفت: آرزو کنید…
مردی گفت: آرزو می کنم که اگر در آن خانه پر از مروارید و زبرجد و گوهر باشد، همه آن را در راه خدا انفاق کنم و صدقه بدهم.
سپس عمر گفت: آرزو کنید…
صحابه گفتند: نمی دانیم ای امیر المؤمنین…
عمر گفت: آرزو می کنم که در آن خانه پر از مردانی مانند ابو عبیدة بن الجراح و معاذ بن جبل و سالم مولی ابی حذیفه و حذیفة بن الیمان باشد[۵] .
بنگر که چگونه عمر بر کیفیت تمرکز کرده نه بر کمیت، چرا که آنها صفات نیک بیشتری در خود جمع کرده اند که با آن پا را فراتر از مراحل ابتذال گذاشته اند و در خدمت امت و مسائل امت بودهاند.
همچنین سلف، مردم را با یکدیگر میسنجیدند و بعضی از مردم را در مقابل هزار یا صد نفر قرار میدادند. هنگامی که خالد بن ولید «حیرة» را محاصره کرد، از سیدنا ابو بکر طلب پشتیبانی نمود، سیدنا ابو بکر نیز فقط یک نفر را به کمک او فرستاد و او قعقاع ابن عمرو التمیمی بود و در مورد او گفت: هیچ کس به مانند او لشکری را نمی تواند از پا در بیاورد[۶] .
و همچنین می گفت: صدای القعقاع در لشکر بهتر از هزار جنگجو است[۷] !
همچنین عمرو بن عاص هنگامی که از امیر المؤمنین عمر بن خطاب در فتح مصر درخواست کمک کرد، عمر بن خطاب برای او نامه نوشت: (اما بعد؛ من با چهار هزار مرد تو را یاری کردهام، بر هر هزار نفرشان یکی را فرمانده نمودهام که هر کدامشان در جایگاه هزار نفر هستند: زبیر بن العوام، ومقداد بن عمرو و عبادة بن الصامت و مسلمة بن مخلد…[۸] .
سیاست اسلام از ابتدا، پایه گذاریِ کمیت و کیفیت بوده است؛ به فعالیت های پیامبر ﷺ در دعوت به سوی اسلام نگاه کن و بنگر چگونه می فرمایند: (خداوندا، اسلام را با یکی از دو عمر عزت ببخش)[۹] .
چرا این دو و بقیه نه؟
چون آن ها دارای صفاتی هستند که -در حال اسلامشان- موجب دفاع و نصرت اسلام و مسلمانان میشوند، و در سخن بعضی از صحابه هنگامی که عمر بن خطاب اسلام آورد دقت کن: (ما از هنگامی که عمر اسلام آورد با عزت هستیم)[۱۰] !!
و اسلام نیز به تربیت کودکان و کاشتن نهال جدیت و دور اندیشی و دور کردن آنان از نظام ابتذالی، حریص بوده است؛ پیامبر لشکر مسلمین را به اسامة بن زید سپرد، در حالی که او هفده سالش بود و بزرگان صحابه در بین لشکر او بودند و از او دستور می گرفتند[۱۱] !
و در غزوه احد نیز بعضی از صغار صحابه به سوی پیامبر می آمدند و از او اجازه جنگیدن در میدان را میخواستند، مانند: عبد الله بن عمر بن خطاب و اسامة بن زید و اسید بن ظهیر و زید بن ثابت و زید بن ارقم و عرابة بن اوس و عمرو بن حزم و ابو سعید الخدری و سعد ابن حبه و غیره[۱۲] .
پس ابتذال و تنبلی هیچ جایگاهی در میان مسلمانان -چه در رویکرد هایشان و چه در تاریخشان- ندارد، بلکه تمام همتشان در پرورش نسلی از قدرت و جدیت و قاطعیت بوده است، کودک در میان آنها همچون مردی بالغ است و ضعیف به مانند مردی قوی است، تمام همتشان درگیر اهمیت دادن به امور و قضایای امت از جهاد و دعوت و فقه و حفظ و فهم و غیره بوده است.
جوانی عربی بر خلیفه اموی وارد شد و به اسم قومش سخن می گفت، خلیفه به او گفت: کسی که سن بیشتری از تو دارد مقدم شود، آن جوان گفت: ای امیر المؤمنین، اگر پیش قدم شدن با سن بود، در امت افراد مستحق تری از تو برای خلافت وجود داشت[۱۳] .
و هرکس در سیرت پیامبر تامل کند، مثالهای بسیار زیادی در این موضوع خواهد دید، بلکه به وضوح با آن مواجه میشود، چرا که اصلِ اساسیِ حرکت در آن دوران بوده است.
اما امروزه نگاه کن که چگونه بی ارزشی و سستی، جوانان مسلمان را به هلاکت برده، در حدی که جوان پایبند و جدی در خانواده و جامعۀ خودش، غریب محسوب می شود. بلکه غالب جوانان امروزی، هیچ چیزی از قضایا و مسائل امت خود نمیدانند و اهمیتی به آن نمیدهند و چه بسا در لیست آخر ارزشهایش باشد و بد تر از آن، در بسیاری از آنها عقیدۀ ولاء و براء پیدا نمیشود، با هر چیزی پیمان صلح و قبولی بستهاند، حتی اگر کفر یا الحاد باشد.
به همین خاطر نباید تعجب کنی اگر جوانی مسلمان را دیدی که به صلح با رژیم صهیونیستی دعوت می دهد یا تفکر غصب بسیاری از کشور های عربی و اسلامی را قبول می کند، حتی میان شریعت و غیر شریعت را نمیتواند تشخیص دهد. همچنین به همین سبب از میان ما فرقه های زیادی خارج شده که علمانیت و مدرنیسم و انکار شریعت و انکار سنت و غیره را اصل و منهج خود قرار دادهاند و بعضی از آن ها نیز تلاش میکنند برای هرچیزی در اسلام تأویلی پیدا کنند و تلاش می کنند که هر چیزی را به سختی به اسلام بچسپانند.
این یک رویداد قابل تامل و تحلیل است؛ چون قسمتی از ابتذالی است که در مورد آن صحبت می کنیم، اینکه نزد انسان هیچ ارزشی که بتواند به آن چنگ بزند، باقی نماند و این در عصر اینترنت موضوعی عجیب نیست. فروپاشیِ مفاهیم و کم بودن فرهنگ و زیاد بودن شبهات و کم بودن حیاء و فروپاشی مسلمانان، موجب شده که خداوند حاکمانی بی ارزش که از هیچ تلاشی برای نشر ابتذال دریغ نمی کنند، مسلط کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]_ سنن ابن ماجه، کتاب الفتن، باب فتنة المال، شماه: 1340
[۲]_ شعب الایمان، البیهقی، شماره: 9399
[۳]_ اخرجه الطبرانی فی المعجم الکبیر، معجم ابن مسعود، برقم: 9771
[۴]_ سنن ابو داود، شماره: 4299
[۵]_ المستدرک، الحاکم، شماره: 5005
[۶]_ الاصابة فی تمییر الصحابة 5/451
[۷]_ مرجع سابق 5/450
[۸]_ کنز العمال، المتقی الهندی، شماره: 14221
[۹]_ المعجم الکبیر، الطبرانی، شماره: 10314
[۱۰]_ مرجع سابق، شماره: 8821
[۱۱]_ سنن البیهقی، شماره: 16375
[۱۲]_ ن.ک: زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ابن القیم، 3/172
[۱۳]_ التمهید، ابن عبد البر، 23/204
نظرات کاربران