برهان
0

ایمان به غیب، انسان را از باتلاق مادی‌گرایی نجات می‌دهد؛ اهمیت ایمان به غیب در عصر مادی

بازدید 20

مقدمۀ ناشر:

انسان امروز بین دو نوع شخص زندگی می‌کند: شخصی که در آرامش و یقین غوطه‌ور است و شخصی که در حیرت و اضطراب و شک غرق شده است؛ بله، این واقعیت است و به سختی کسی از آن خارج می‌شود؛ اولی کسی است که به غیب ایمان آورده و خدا را به عنوان پروردگار خود شناخته است؛ بنابراین حقایقِ وجودیِ بزرگ را درک کرده و فهمیده است که از کجا آمده، چه کسی او را آفریده، چرا به وجود آمده و به کجا خواهد رفت؟ در حالی که دومی به جز آنچه می‌بیند و درک می‌کند، به چیزی ایمان ندارد و به آنچه فراتر از آن است، تسلیم نمی‌شود. بدون شک بشریت امروز با طوفان مادی‌گراییِ سرسختی مواجه است که به چپ و راست او را می‌برد و تقریباً بر افکار، خواسته‌ها، تمایلات و انتخاب‌هایش تسلط یافته است؛ به طوری که بسیاری از مردم تنها به آنچه محسوس و مادی است، ایمان دارند و تنها به دنبال کسب پاداش مادی محسوس هستند و ذهن و قلب خود را تنها به آنچه می‌بینند و درک می‌کنند، مشغول می‌سازند.

انگار انسان موجودی فوق‌العاده با کمال و جلال در توانایی‌ها و حواس و امکاناتش است، و گویی انسان با حواس خود همه چیز را در این جهان می‌شناسد، بلکه گویی او همۀ موجودات اطرافش را درک می‌کند و حتی گویی با توانایی‌ها و حواسش همه چیز را در درون خود می‌شناسد!

انسان ضعف خود را درک کرده و حدود توانایی‌ها و امکانات و حواسش را شناخته است؛ به همین دلیل بشریت از آغاز تاریخ، به وجود موجودات و امور فراتر از آنچه با حواس خود درک می‌کند، ایمان آورده است و به وجود امور و غیبیاتی که نمی‌تواند با توانایی‌ها و امکاناتش درک کند، اعتقاد دارد؛ بنابراین ایمان به غیب، ویژگی بارز و دائمی در بشریت، در تمام مراحل و دوره‌های تاریخی‌اش بوده است و به سختی کسی این حقیقت را انکار کرده یا انکار می‌کند، جز گروهی اندک که تاریخ هم نمی‌تواند آن‌ها را تحمل کند، اما امروز این تفکر بر قدرت‌های جهانی تسلط یافته است؛ به طوری که تأثیر آن بر ملت‌ها به‌ویژه بر امت اسلام مشهود است.

پس جای تعجب نیست که وقتی سخنی یا آیه‌ای درباره غیبیات مانند توصیف فرشتگان، حالات جن، و احوال ملت‌های گذشته و آینده و آنچه در آن‌ها از غیبیات وجود دارد، می‌شنوید، همهمه‌ای را بشنوید و سرهای متعجب را ببینید که به نشانۀ انکار پایین می‌آید.

از این رو، این مقاله یادآوری برای مؤمنان دربارۀ اهمیت ایمان به غیب، بصیرتی برای کسانی که به مادی‌گرایی فریب خورده‌اند و بیداری برای کسانی که یقینشان به غیب متزلزل شده است، می‌باشد.

  • مركز سلف للبحوث والدراسات

مقدمه:

غیب به معنای هر چیزی است که از بنده غایب است و تقسیم‌بندی‌های مشهور آن به دو بخش تقسیم می‌شود:

بخش اول: غیب مطلق، که آن چیزی است که انسان نمی‌تواند آن را با عقل و توانایی‌های مجرد خود درک کند و برای شناخت آن نیاز به خبر دارد، وگرنه در نزد او ناشناخته باقی می‌ماند، مانند درک هول و هراس روز قیامت و منزلت معاد و برزخ و علم به ساعت و غیوب گذشته و امثال آن.

بخش دوم: غیب نسبی، که به امور غایب از انسان اشاره دارد که او می‌تواند با توانایی‌ها و استنتاج‌های عقلانیِ خود آن‌ها را درک کند، و شامل تمام چیزهایی است که حواس نمی‌توانند آن‌ها را درک کنند، اما آثار محسوس آن‌ها دلالت بر وجودشان دارد، بنابراین می‌توان آن غیب را با آثارش شناخت، مانند شناختن اینکه کسی که می‌نویسد پس مهارت نوشتن دارد؛ زیرا اثر این مهارت را می‌بینیم، و درک این نوع غیب با به کارگیری حواس همراه با عقل انجام می‌شود[1].

اهمیت ایمان به غیب در عصر مادی‌گرایی:

محور ایمان و حقیقت آن، ایمان به غیب است؛ زیرا عموم مخلوقات زنده به مشهودات ایمان دارند و آن را انکار نمی‌کنند و در تسلیم به وجود و اثر آن هیچ خجالتی نمی‌بینند، بلکه مؤمن از دیگران به خاطر ایمان و تسلیم خود به آنچه از سوی خدا و رسولش آمده است، که بشریت نمی‌تواند آن را درک کند و نمی‌شناسد، متمایز می‌شود؛ زیرا موضوع اصلی در ایمان و تصدیق کامل به آنچه رسولان خبر داده‌اند، شامل تسلیم جوارح به غیب است که نه دیده‌ایم و نه مشاهده کرده‌ایم، و موضوع در ایمان به چیزهای مشهود حسی نیست، و این همان چیزی است که کافران قریش و دیگر منافقین در عهد نبوی در آن اختلاف دارند؛ بنابراین، مؤمن حقیقی از دیگران اینگونه متمایز می‌شود و صداقت در ایمان به خدا و رسولانش با تردید در این موضوع، متفاوت است؛ و به همین دلیل، این موضوع یکی از موضوعات اساسی و بارز در ادیان به‌طور کلی و در ادیان کتابی به‌طور خاص است[2]، و نیازی به ذکر نصوص فراوانی که بر تسلیم به کلام خدا و رسولش تأکید دارند نیست: {فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا} [النساء: 65] «نه؛ سوگند به پروردگارت [ای محمد] که آنان ایمان نمی‌آورند مگر اینکه در اختلافاتشان تو را داور قرار دهند و از داوری تو در دلِ خویش احساس ناراحتی نکنند و کاملاً تسلیم [حکم تو] باشند».

از اینجا نتیجه می‌گیریم که نشانه بارز و ویژگی متمایز میان اهل ایمان و اهل انکار و الحاد، ایمان به غیب است؛ به همین دلیل، خداوند آن را به عنوان نخستین صفت متقین در ابتدای سوره بقره قرار داده است، چنانکه فرمود: {ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ (2) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ} [بقره: 2، 3]« این کتابی است که هیچ تردیدی در [الهی بودنِ] آن نیست و مایۀ هدایت پرهیزگاران است؛ همان کسانی که به غیب ایمان دارند و نماز را برپا می‌دارند و از آنچه به آنان روزی‌ داده‌ایم انفاق می‌کنند»، پس ایمان به غیب نخستین ویژگی است که خداوند اهل ایمان و تقوا را با آن مشخص کرده است، و خداوند صفات مؤمنان را با ایمان به غیب آغاز کرده است زیرا این ایمان دروازه و مدخلی برای سایر اصول ایمان است؛ کسی که به غیب ایمان دارد به خداوند خالق و به هر آنچه در وجود دارد از آفریدگان او ایمان می‌آورد؛ خواه آن چیزها از علم او غایب باشند یا در دایره علم محدود و قاصر او قرار داشته باشند، بنابراین ایمان به غیب اساس ایمان به مسائلی است که بعد از آن می‌آید[3].

طاهر ابن عاشور می‌گوید: «ایمان به غیب به‌طور خاص ذکر شده است، نه سایر متعلقات ایمان؛ زیرا ایمان به غیب -یعنی آنچه از حس غایب است- اصل اعتقاد به امکان آنچه رسولان درباره وجود خدا و عالم علوی خبر می‌دهند، است. وقتی انسان به این ایمان آورد، به شنیدن دعوت رسول و نگریستن به آنچه از سوی خداوند متعال به او می‌رسد، می‌پردازد و درک دلایل برایش آسان می‌شود. اما کسی که معتقد است که فراتر از عالم مادی، عالم دیگری وجود ندارد، یعنی آنچه فراتر از طبیعت است، خود را به دوری از دعوت به ایمان به وجود خدا و عالم آخرت عادت داده است، همان‌طور که حال مادی‌گرایان بود»[4].

در حقیقت، کسی که وجود عالمی غیر از عالم مادیات را انکار کند، به عقل و نفس خود آسیب می‌زند، بر فطرت خود می‌تازد و وقتی ادعا می‌کند آنچه حواس بشری درک نمی‌کند، وجود ندارد در تناقض می‌افتد؛ زیرا عقل و حس به‌علاوه فطرت همه بر وجود غیبیات دلالت دارند؛ اما جزئیات آن‌ها را به ما نشان نمی‌دهند، زیرا دارای توانایی‌ها و امکانات محدودی هستند. در اینجا دو راهی میان اهل وحی الهی حق و اهل تخرصات و تخمین‌ها و فرضیات، به‌ویژه خرافات و خزعبلات وجود دارد.

اهل وحیِ حق از طریق منابع یقینیِ ثابت به دنیای غیبیات وارد می‌شوند، برعکس دیگران که به این دنیای غیبی با منابع غیرقابل اعتماد و تخمین‌ها و فرضیات غیرمؤکد می‌پردازند.

یکی از نکات اساسی و تأکید شده بر اهمیت ایمان به غیب این است که با آن انسان می‌تواند وجود را به‌طور کامل و صحیح تفسیر کند و بدون آن در حیرت و شک و اضطراب باقی می‌ماند؛ زیرا مادی‌گرایی هرچقدر هم که بتواند بخش‌های بزرگی از علوم و معارف را که قبلاً نمی‌شناخت، کشف کند، اما در برابر مهم‌ترین سوالات وجودی کیهانی، همچنان حیران می‌ماند. مهم‌ترین این سوالات مربوط به شخصیت انسان است؛ از کجا آمده؟ چرا؟ و به کجا می‌رود؟

فکر مادی هرچقدر هم که سعی کند به این سوالات پاسخ دهد، همچنان در سردرگمی و تردید باقی می‌ماند، مادامی که به غیب انکار کند و نگاهش را محدود به مشاهدات کند؛ و اساس آن این است که حقایق و اشیاء خارجی (برعکس ذهنی) از دو حالت خالی نیستند:

معارف مشاهدتی؛ این معارف به دو نوع تقسیم می‌شوند:

نوع اول: ادراکات حسی، مانند ادراک رنگ‌های اشیاء و صداهای مخلوقات. واضح است که این نوع از معارف تنها با حواس پنج‌گانه یعنی: بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه قابل درک است و نه با چیز دیگری. این ادراکات حسی موجود در واقعیت هستند و انسان از آن‌ها برای یادگیری علوم آغاز می‌کند، زیرا این‌ها “ادراکات اولیۀ انسان در آغاز فطرتش” هستند[5].

مهم این است که ادراک این حواس محدود است و دارای دامنه‌ای مشخص هستند که نمی‌توانند از آن فراتر روند. حوزه تحقیق آن‌ها بررسی مسائل وجودی بزرگ نیست، بلکه این کار متعلق به نوع دوم هستند.

نوع دوم: ادراکات غیبی، که موضوع بحث ما نیز همین است؛ مانند: از کجا آمده‌ایم؟ به کجا می‌رویم؟ هدف از وجود ما چیست؟

یکی از دانشمندان اجتماعی می‌گوید: «این معما بزرگ که ذهن ما را به چالش می‌کشد: جهان چیست؟ انسان چیست؟ از کجا آمده؟ چه کسی آن‌ها را خلق کرده؟ چه کسی آن‌ها را تدبیر می‌کند؟ هدف آن‌ها چیست؟ آغاز چگونه بود؟ و پایان چگونه خواهد بود؟ زندگی چیست؟ مرگ چیست؟ چه قانونی باید ذهن ما را هدایت کند؟… این سوالات هیچ ملتی، قومی یا جامعه‌ای را نمی‌توان یافت که برای آن‌ها راه‌حل‌های خوب یا بد، قابل قبول یا مضحک، ثابت یا متغیر ارائه نکرده باشد»[6].

بنابراین؛ این سوالات هستند که زندگی انسان را هدایت می‌کنند و او را از حیوانات و مخلوقات دیگر متمایز می‌سازند، وگرنه ارزشی برای او وجود نخواهد داشت.

انسان نمی‌تواند پاسخ این سوالات را با ابزارهای معرفتیِ محدودِ خود درک کند و در این مسائلِ مطلق که ابزارهای حسی و عقل او در درک آن‌ها نقشی ندارند، تلاش کند. و راهی برای شناخت آن‌ها جز خبر صادق وجود ندارد؛ و بدون این راه، انسان در تاریکی افکار بشری سرگردان می‌شود، بین تمایلات شخصی در نوسان است و راه حقایق برایش ناهموار می‌شود، و حیرت بر او چیره می‌گردد، به طوری که به سرگردانی و تردید و اضطراب می‌انجامد، دقیقاً همان‌طور که برای پژوهشگران در زمینه فسیل‌ها و آثار باستانی اتفاق افتاده است، و همچنین برای کسانی که در علم اسطوره‌شناسی غوطه‌ور شده‌اند و در افسانه‌های کهن به دنبال کشف حقایق بزرگ وجودی هستند.

و از آنجا که معلوم است، اندیشۀ مادیِ امروز به‌طور واضح اعتراف می‌کند که حوزه تحقیق در علم تجربی شامل بررسی هدف‌های نهایی و ارزش‌های عالی‌ای که زندگی انسان را کنترل می‌کند، نیست؛ بلکه حوزه تحقیقاتش مطالعۀ پدیده‌ها و تفسیر و دلایل آن‌هاست و پریدن به ماورای این حوزه به‌حساب می‌آید؛ بنابراین در بسیاری از مسائل به غیر از خود نیاز دارد و نمی‌تواند به خودی خود اکتفا کند. آ. ی. ماندز می‌گوید: «حقایقی که به آن‌ها دست یافته‌ایم محدود به حقایق حسی نیستند، بلکه حقایق دیگری وجود دارند که به‌طور مستقیم با آن‌ها آشنا نشده‌ایم، اما به هر حال آن‌ها را کشف کرده‌ایم و وسیله ما استنباط است». تا آن‌جا که می‌گوید: «حقایق جهان با حواس به‌جز مقدار کمی درک نمی‌شوند، پس چگونه می‌توانیم چیزهایی درباره بسیاری از آن‌ها بدانیم… یک وسیله وجود دارد، که آن استنباط یا تعلیل است، و هر دوی آن‌ها راهی فکری هستند که با حقایق معلوم آغاز می‌شوند و تا نظریه‌ای می‌انجامند: که فلان چیز در این جا وجود دارد و ما هرگز آن را ندیده‌ایم»[7].

این همان نقطۀ تمایز روش شناسی اسلامی است که بر اخبار صحیح و راستین تکیه دارد و به ما از غیب و از آنچه نمی‌دانستیم و خداوند به ما آموخته‌ است خبر می‌دهد.

به صورت جزئی، منابع معرفت سه نوع‌اند:

1- آنچه که با پنج حس درک می‌شود، که از میان درک‌ها به‌خاطر دقت آن‌ها شناخته می‌شود و ما را به عینِ چیزِ درک شده می‌رساند، اما نمی‌توانیم با آن به موارد کلی دست یابیم.

2- آنچه که با مهارت‌های عقلانی مانند استنباط و استدلال و امثال آن درک می‌شود، مانند درکِ وجودِ مهارتِ نوشتن فقط با دیدن متن نوشته شده، و این نوع درک‌ها به‌صورت کلی هستند، اما نمی‌توانیم آن کلیات را مگر با درک‌های حسی به‌کار بریم.

3- آنچه با خبر درک می‌شود، چنانچه شخص متخصصی در علم شیمی با صداقت و تجربه‌اش به من بگوید که یک عنصر را با عنصر دیگری مخلوط کرده و دارویی برای بیماری از بیماری‌ها استخراج کرده است، اصل بر این است که باید به او ایمان داشته باشم.

این نوع از درک‌ها دامنه‌ای بسیار وسیع دارد، زیرا به‌وسیله آن می‌توان کليات و جزئيات و عمومیات و عینیات و آنچه وجود داشته و آنچه ممکن است وجود داشته باشد را درک کرد؛ و این دروازه، وسیع‌ترین دروازه‌ای است که می‌توان از آن طریق به دانش‌ها و علوم دست یافت و این دروازه غیبیات محل بحث ما و درک حقایق وجودی بزرگ است[8].

به همۀ اینها اضافه کنید که غالب ارکان ایمان از ایمان به غیب است؛ پس هر کس به غیب ایمان آورد، این کلید ورود به ایمان شرعی است که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در حدیث جبریل به آن اشاره کرده است، از جمله ایمان به خدا و فرشتگان و کتاب‌هایش و پیامبران و روز آخرت[9]؛ پس ایمان به خداوند متعال به وجود و یگانگی‌اش در ربوبیت و الوهیت و نام‌ها و صفاتش، همه از ایمان به غیب است. همچنین ایمان به آنچه از اخبار درباره فرشتگان و جن و شیاطین و آنچه درباره پیامبران خدا و کتاب‌هایش آمده، و اخبار فراوان درباره قیامت و روز آخرت، همه از علم غیب است و ایمان به قدر نیز از همین قبیل است. و چون ایمان به غیب حقیقت ایمان است که شامل ایمان به همه این ارکان می‌شود، خداوند این موضوع را تفصیل داده و فرمود: {آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ} [البقرة: 285]« رسول [الله] به آنچه از [سوی] پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است»، سپس تفصیل بیشتری داد و فرمود: {كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا} [البقرة: 285]«و مؤمنان [نیز] همگی به الله و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبرانش ایمان آورده‌اند؛ [و رسول و مؤمنان گفتند]: «میان هیچ‌یک از پیامبرانش فرق نمی‌گذاریم [و به همه شان ایمان داریم]. و گفتند: «شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا، آمرزش تو را [خواهانیم] و بازگشت [تمام امور] به سوی توست»»، ابن تیمیه (728هـ) رحمه‌الله می‌گوید: «غیب که به آن ایمان آورده می‌شود، آنچه است که رسولان از امور عمومی خبر داده‌اند، و در این مورد ایمان به خدا و نام‌ها و صفاتش و فرشتگان و بهشت و جهنم شامل می‌شود. ایمان به خدا و پیامبرانش و روز آخرت شامل ایمان به غیب است؛ زیرا وصف رسالت از غیب است و تفصیل آن ایمان به خدا و فرشتگان و کتاب‌هایش و پیامبران و روز آخرت است، همان‌طور که خداوند در آیه‌ای فرمود: {وَلَكِنَّ البِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ وَالمَلَائِكَةِ وَالكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ}«بلکه نيكى آن است كه كسى به الله و روز قیامت و فرشتگان و کتاب [آسمانی] و پیامبران ایمان آورد» و فرمود: {وَمَنْ يَكفُرْ بِاللهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا}«و هر ‌کس به الله و فرشتگانِ او و کتاب‌ها و پیامبرانش و روز قیامت کفر بورزد، بی‌تردید، در گمراهیِ دور و درازی افتاده ‌است»»[10].

از جمله دلایلی که اهمیت ایمان به غیب را برای ما تأکید می‌کند این است که هر چه ایمان انسان به غیب قوی‌تر باشد، ایمان او به خدا و پیامبران و کتاب‌هایش نیز قوی‌تر و محکم‌تر خواهد بود. هر کس که ایمان به غیب در دلش افزایش یابد، ایمانش به خدا بیشتر شده و رابطه‌اش با او قوی‌تر می‌شود و بالعکس؛ بنابراین یکی از مهم‌ترین مسائلی که باید در این زمان که مادی‌گرایی غالب شده، به آن توجه شود، یادآوری ایمان به غیب و جایگاه و اهمیت آن و تقویت آن در دل‌ها است؛ به‌ویژه که بسیاری از دل‌ها به مادی‌گرایی و ایمان به آنچه مادی است، تمایل پیدا کرده و به غیب یقین ندارند. در امور غیبی نباید تردید و شک وجود داشته باشد، بلکه باید یقین و تسلیم کامل و مطمئن به آنچه خداوند خبر داده، وجود داشته باشد.

و اگر به تاریخ بشر عمیقاً بنگریم، خواهیم دید که بشر در مراحل مختلف تاریخی خود به فقط برخی اقلیت‌ها -که نادر است- عالم غیب را انکار کرده است؛ از این‌رو، اغلب اعتقادات و ادیان بر مبنای ایمان به غیب بنا شده‌اند؛ صرف‌نظر از اینکه آیا این غیب حقیقت دارد یا خرافه؛ اما بشریت بر وجود عالم غیبی که انسان به مدد توانایی‌هایش نمی‌تواند درک کند، توافق دارد، ولی او احساسش می‌کند و آثار زیادی از آن را تجربه می‌کند. «عقاید دینی به انواع مختلف خود، ویژگی ایمان به غیب را دارند؛ و این غیب که ادیان به وجودش فراموش نمی‌کنند و در ورای عالم شهادت است، چیزی است دارای نیروی اداره‌کننده و تأثیرگذار؛ حتی اقوامی که درختان و نهرها و پرندگان و حیوانات و انسان را عبادت می‌کردند، واقعاً ساختارهای ملموس آنها را عبادت نمی‌کردند؛ بلکه ادعا می‌کردند که این هیاكل مهبط نیروی غیبی هستند یا تجسدی از آن یا نمادی برای آن… بنابراین، اساس ادیان بت‌پرستانۀ وحشی بر فرض تماس با عالم غیب است»[11].

و بسیاری از اعمال قلب بر پایۀ ایمان به غیب بنا شده است، و از جمله نکاتی که در کلام خداوند متعال بارها تأکید شده است این است که ایمان به غیب مومن را به خشیّت از او در غیب وامی‌دارد، و از این رو ایمان به غیب از مهم‌ترین صفات متقین است، چنانکه خداوند متعال فرموده است: {وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِيَاءً وَذِكْرًا لِلْمُتَّقِينَ (48) الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَهُمْ مِنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ} [الأنبياء: 48، 49]« به راستی، ما به موسی و هارون فُرقان [= تورات] دادیم و [این کتاب] برای پرهیزگاران، روشنایی و اندرزی است. [همان] کسانی ‌که در نهان از پروردگارشان می‌ترسند و از قیامت بیمناکند»، آنها به غیب ایمان دارند و از مولای خود در غیب می‌ترسند، با وجود اینکه خداوند برای آنان پنهان است و آنچه را که از آخرت خبر می‌دهد نیز غیب است؛ با این حال، به آن ایمان دارند و از مولای خود می‌ترسند[12]، و از این‌رو، خداوند فرمود که این صفت از صفات مومنانی است که به نصیحت و هدایت گوش می‌دهند، چنانکه فرموده است: {إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَمَنْ تَزَكَّى فَإِنَّمَا يَتَزَكَّى لِنَفْسِهِ} [فاطر: 18]«[ای پیامبر،] جز این نیست که تو فقط به کسانی هشدار می‌دهی که در نهان از [مجازات] پروردگارشان می‌ترسند و نماز برپا می‌دارند»، از مهم‌ترین صفات آنها این است که «از عذاب خدا در روز قیامت بدون مشاهدۀ آن می‌ترسند»[13].

و چون حال آنان چنین بود، خداوند برایشان پاداش بزرگ و ثواب فراوان مقرر داشت: {إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ} [الملك: 12]« بی‌گمان، کسانی ‌که در نهان از پروردگار‌شان می‌ترسند، آمرزش و پاداش بزرگی دارند»، این پاداش بزرگ برای کسانی است که «از پروردگارشان در پنهانی می‌ترسند، در حالی که او را ندیده‌اند»[14]، و: {هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكُلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ (32) مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ} [ق: 32، 33]« [به آنان گفته می‌شود:] «این همان پاداشى است كه به شما وعده داده مى‌شد که برای هر توبه‌کاری است که [به سوی پروردگارش بازمی‌گردد و به پیمان و احکام الهی] پایبند است. همان كسی كه در نهان از [خشمِ الله] رحمان می‌ترسد و با قلبی توبه‌کار [به پیشگاهش] بازمی‌گردد».

سپس، خداوند متعال قوانین و احکام زیادی را مقرر فرمود تا ایمان مؤمن را به غیب آزمایش کند و ببیند که تا چه حد آمادۀ تسلیم در برابر فرمان خداوند متعال است. از جمله این موارد، روزه گرفتن است که خداوند آن را بر مسلمانان واجب کرده و پاداشش را بین بنده و پروردگارش مقرر نموده، زیرا این یک حکم غیبی است که هیچ‌کس به جز خود انسان نمی‌تواند از آن مطلع شود. به همین خاطر در حدیث متفق‌علیه از ابوهریره رضی‌الله‌عنه آمده است: رسول خدا صلی‌الله‌عليه‌وسلم فرمودند: «خداوند فرمود: هر کاری که فرزند آدم انجام می‌دهد برای اوست، جز روزه که آن برای من است و من پاداش آن را می‌دهم»[15]، و این مطلب به وضوح در آیه‌ای دیگر آمده است که خداوند فرمود: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللّهُ بِشَيْءٍ مِّنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللّهُ مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ} [المائدة: 94]« ای کسانی که ایمان آورده‌اید، الله شما را [در حالی که مُحرِم هستید] به چیزى از شكار [صحرایی] كه در دسترس شما و نیزه‌هایتان باشد می‌آزماید تا معلوم دارد چه كسى در نهان از او مى‌ترسد. پس هر کس بعد از این [آزمون] از حد درگذرد [و در حال حج یا عمره شکار کند]، عذابی دردناک [در پیش‌] دارد». منظور از غیب این است که انسان تنها باشد و هیچ‌کس جز خداوند متعال از آن باخبر نباشد. و مانند آن حدیثی است که در آن به هفت نفر اشاره شده که خداوند آنان را در زیر سایۀ خودشان قرار می‌دهد؛ زیرا محور کار آنان بر پایه ترس از خداوند متعال در غیاب است.

آیا می‌توان غیب را کشف کرد؟

غیب به دو نوع تقسیم می‌شود:

غیب نسبی، که برای برخی افراد مکشوف است و برای برخی دیگر نه، همان‌طور که پیش‌تر ذکر شد.

و غیب مطلق، که تنها خداوندِ سبحان آن را می‌داند؛ و هیچ‌کس غیر از او، حتی فرشتگان مقرب و پیامبران مرسل نیز آن را نمی‌دانند، چه برسد به کسانی که در مرتبه‌ای پایین‌تر از آن‌ها هستند. این موضوع را عایشه رضی‌الله عنها در پاسخ به کسانی که ادعا کردند پیامبر غیب را می‌داند، تأکید کرد و گفت: «هر کس بگوید رسول الله صلی الله علیه وسلم از آنچه در فردا خواهد بود خبر می‌دهد، بر خداوند بزرگ‌ترین دروغ را بسته است، و خداوند تعالی می‌فرماید: ﴿قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الغَيْبَ إِلَّا اللهُ﴾ [النمل: 65]« بگو: «کسانی که در آسمان‌ها و زمین هستند از غیب آگاه نیستند، مگر الله؛ و نمی‌دانند چه زمانی برانگیخته می‌شوند»»[16]، و مشابه آن در آیه‌ای دیگر آمده است: {وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ} [الأنعام: 59]« و کلیدهای [گنجینه‌های‌] نهان نزد اوست [و] جز او [هیچ کس] آن را نمی‌داند و [اوست که] آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی [از درخت‌] نمی‌افتد مگر اینکه آن را می‌داند؛ و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینكه در كتابى روشن [= لوح محفوظ] قرار دارد».

این تأکید لازم بود زیرا افراط در مادی‌گرایی، افکار خرافی‌ای مانند وابستگی به طالع‌بینی، آنچه به درمان با خط زمان و مکتب‌های روحی مدرن و افکار انرژی کیهانی معروف است، را به وجود آورده است. این افکار به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم به غیب مربوط می‌شوند و اینجا محل تفصیل این مسائل نیست، اما قاعده این است که هر راهی که برای رسیدن به علم غیب غیر از طریق خبرِ صادق (وحی) باشد، غالباً ظنون و تخیلات و پیش‌بینی‌هایی است که خداوند بر آن‌ها دلیلی نفرستاده است. به همین دلیل، سحر، کاهنی، نجوم و عرافی حرام شده است.

این بدان معنا نیست که آنچه انسان به آن نیاز دارد از غیب نمی‌تواند به آن دست یابد، بلکه عموم آنچه مردم به آن نیاز دارند از غیب، خداوند به ما خبر داده است و رسول هدایت‌‌گر -صلی الله علیه وسلم- آن را به بهترین شکل به ما رسانده و به وضوح بیان کرده است؛ از جمله شناخت خداوند سبحان و اسماء الحسنی و صفات علیا و ربوبیت و الوهیت او، شناخت فرشتگان و اخبار پیامبران، بلکه داستان آغاز آفرینش، آبادانی زمین، اخبار اقوام گذشته و آنچه بر آن‌ها گذشته یا آنچه در آینده از اخبار آخر الزمان، نشانه‌های قیامت، اخبار بعث، قیامت و سرنوشت وجود دارد، که در آن صلاح انسان و هدایت او به هدفش و عبادتش از مولایش و احوال بندگانش و دشمنانشان به او خبر داده شده است.

ابن القیم (751 هـ) رحمه الله می‌گوید: «به آن‌ها از مسائلی که به صلاح معیشت و دنیایشان مربوط می‌شود به اندازه نیازشان عطا کرد؛ مانند علم پزشکی و حساب، علم کشاورزی و درختکاری، انواع صنایع، استخراج آب، علم ساختمان‌سازی، صنعت کشتی‌سازی، استخراج معادن و آماده‌سازی آن‌ها برای مقاصد مورد نظر، ترکیب داروها، صنعت غذاها، و شناخت انواع ترفندها در شکار وحش و پرندگان و آبزیان، و تصرف در زمینه‌های تجارت، و شناخت راه‌های کسب درآمد، و غیره از آنچه در معیشتشان مؤثر است. سپس خداوند علم آنچه غیر از این است که به شأن آن‌ها مربوط نمی‌شود و در آن نفعی برایشان نیست و طبیعتشان قابل پذیرش آن نیست را منع کرد؛ مانند علم غیب، علم آنچه بوده و هر آنچه خواهد بود، علم تعداد قطرات باران و امواج دریا و ذرات شن و سقوط برگ‌ها، تعداد ستاره‌ها و اندازه‌های آن‌ها، علم آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زیر خاک است، و آنچه در عمق دریاها و اقصی نقاط جهان وجود دارد، و آنچه مردم در دل‌هایشان پنهان دارند، و آنچه هر زن حمل می‌کند و آنچه رحم‌ها کم می‌کنند و آنچه افزایش می‌یابد، تا سایر آنچه علمش از آن‌ها پنهان است؛ پس کسی که به زحمت در پی شناخت آن برآید، به خود ظلم کرده و از توفیق خود کاسته است و جز جهل مرکب و خیال باطل در بیشتر امور به دست نیاورده است. و سنت و حکمت خداوند بر این است که این نوع از مردم، نادان‌ترین افراد در علم نافع و کم‌ترین افراد در صحت هستند؛ و در نزد کسانی که به علم و حکمت حقیقی اعتنایی ندارند، چیزهایی وجود دارد که اصلاً به ذهنشان خطور نمی‌کند، و این از حکمت خداوند در خلقت اوست و او عزیز و حکیم است»[17].

آیا عاقل می‌تواند غیب را انکار کند و تنها به عالم شهادت ایمان داشته باشد؟

غیب برای انسان امری حتمی است و نمی‌تواند وجود آن را انکار کند، و از بارزترین و واضح‌ترین موارد آن نفس انسان است که در درون اوست و روحی که به واسطۀ آن زندگی می‌کند؛ انسان از دو چیز تشکیل شده است: روح و جسم، و امر روح از امور خداوند است که انسان دربارۀ آن چیزی نمی‌داند جز اینکه به واسطۀ آن زندگی می‌کند؛ خداوند می‌فرماید: {وَ يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا} [الإسراء: 85]« و [ای پیامبر، کافران] از تو دربارۀ روح می‌پرسند؛ بگو: «روح از [جمله امور غیبی و ناشی از] فرمانِ پروردگارِ من است و جز اندکی از دانش به شما نداده‌اند»»، پس چگونه کسی می‌تواند ادعا کند که آنچه حواس بشری درک نمی‌کند وجود ندارد در حالی که او به وجود روح و عقل خود اعتراف می‌کند و این‌ها نه درک‌پذیرند و نه محسوس و نه مادی هستند؟!

و اگر انسان خودش را فریب دهد و بگوید که این موضوع هرچند ناشناخته باشد، اما علم مدرن دربارۀ آن تحقیقات، آزمایش‌ها و نظریاتی دارد، و او فرض کند که دیگر از غیب نیست، پس چگونه می‌تواند درباره غیوبی که در زندگی روزمره‌اش او را فرا می‌گیرد، همچون آگاهی از روزی و درآمدش در امروز و فردا و ماهش صحبت کند؟ آیا او می‌تواند بگوید که از علم غیب نیست؟ آیا او می‌تواند حال خود را در روز، فردا و ماهش بداند که آیا زنده خواهد ماند یا خواهد مرد؟ و اگر زنده بماند، آیا به‌طور سالم و بدون مرض زندگی خواهد کرد یا با درد و بلایی مواجه خواهد شد؟ آیا او ثروتمند و توانگر خواهد بود یا فقیر و نیازمند؟ آیا با خانواده و فرزندانش زندگی خواهد کرد یا اینکه دچار فقدان خواهد شد؟

آیا انسان می‌تواند وجود تاریخ بشری قدیمی پیش از خود را انکار کند؟ آیا او می‌تواند ادعای علم و آگاهی خود را با ابزارهایش بکند یا این علم، علم غیبی است که تنها از طریق نقل‌های تاریخ‌نگاران و نویسندگان آشکار می‌شود؟ آیا او مثلاً وجود ارسطو، افلاطون و دیگران را انکار می‌کند؟ و اگر آنها را انکار نکند، چگونه می‌تواند وجود آن‌ها را جز از خبری صادق بداند؟!

آشکار شدن معرفت انسان پس از آنکه غیب بوده، از واضح‌ترین دلایل وجود غیب است. خداوند متعال می‌فرماید: {قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ} [بقره: 33]« فرمود: «ای آدم، آنان را از نام‌هایشان آگاه کن». هنگامی که وی [آدم] آنان را آگاه کرد، [الله خطاب به فرشتگان] فرمود: «آیا به شما نگفتم که من اسرار آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و [نیز] از آنچه که آشکار می‌کنید و پنهان می‌داشتید آگاهم؟»».

و کسی که غیب را انکار کند، خداوند متعال به روشنی خبر می‌دهد که او در واقع عقلش را انکار کرده و مخالف فطرت و متناقض با خودش است؛ زیرا علی‌رغم اجتماع دلایل در واقعیت، در افکار، در فطرت و حتی در وجود خودشان، آنها انتخاب کرده‌اند که ایمان نیاورند. اگر فرض کنیم که این معاندان، غیب برایشان آشکار شود، آنها به انکار و لجاجت و دروغ‌گویی خود ادامه خواهند داد و دیدن غیب در واقع به آنها نفعی نخواهد رساند؛ بلکه همه چیز به فساد قلب‌هایشان و اختلال عقولشان محدود می‌شود، چنانکه خداوند در وصف حال آنها می‌فرماید: ﴿وَقَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا المَلَائِكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ اسْتَكْبَرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ وَعَتَوْا عُتُوًّا كَبِيرًا﴾ [فرقان: 21]« کسانی ‌که به دیدار ما [در آخرت] امید ندارند گفتند: «چرا فرشتگانی بر ما نازل نشده‌اند یا [چرا] پروردگار‌مان را نمی‌بینیم؟» بی‌تردید، آنان خود را بزرگ پنداشتند و سرکشیِ بزرگی کردند»، و در موضع دیگری از حال آن‌ها می‌فرماید که اگر غیب برایشان آشکار شود، ایمان نخواهند آورد: ﴿وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ المَلَائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ المَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلًا مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ﴾ [انعام: 111]« و اگر ما فرشتگان را به سوى آنان مى‌فرستادیم و [حتی] اگر مردگان با آنان به سخن مى‌آمدند و هر چیزى را دسته‌دسته در برابرشان گرد مى‌آوردیم [تا راستگویی‌ پیامبر را گواهی دهند]، باز هم ایمان نمى‌آوردند ـ مگر اینكه الله بخواهد ـ ولى بیشتر آنان نادانی می‌کنند».

این در تضاد با حالِ صاحبانِ قلب‌های پاک و مؤمن است، زیرا مشاهدۀ غیب برای صاحبان قلب‌های سالم که به ایمان تمایل دارند و آن را دوست دارند، مفید است. با این مشاهده، ایمان و یقین آن‌ها افزایش می‌یابد، همان‌طور که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم در حدیث متفق‌علیه از ابوهریره نقل کرده است: «إن لله ملائكة يطوفون في الطرق يلتمسون أهل الذكر، فإذا وجدوا قوما يذكرون الله تنادوا: هلموا إلى حاجتكم»، سپس فرمود: «در این حال، آن‌ها با بال‌های خود آن‌ها را به آسمان دنیا احاطه می‌کنند» و فرمود: «پروردگارشان از آن‌ها می‌پرسد، در حالی که او از آن‌ها آگاه‌تر است: بندگان من چه می‌گویند؟» گفتند: «می‌گویند: تو را تسبیح می‌کنند و بزرگ می‌دارند و حمد می‌کنند و تو را تمجید می‌کنند»، فرمود: «می‌گوید: آیا مرا دیده‌اند؟» گفتند: «نه، به خدا قسم، تو را ندیده‌اند» فرمود: «پس اگر مرا می‌دیدند چه می‌کردند؟» گفتند: «اگر تو را می‌دیدند، عبادتشان برای تو شدیدتر و تمجید و حمدشان بیشتر و تسبیحشان افزون‌تر بود» فرمود: «پس از من چه می‌خواهند؟» گفتند: «بهشت را می‌خواهند» فرمود: «آیا آن را دیده‌اند؟» گفتند: «نه، به خدا قسم، ای پروردگار، آن را ندیده‌اند» فرمود: «پس اگر آن را می‌دیدند چه می‌کردند؟» گفتند: «اگر آن را می‌دیدند، حرصشان بر آن شدیدتر و طلبشان برای آن بیشتر و رغبتشان در آن عظیم‌تر بود» فرمود: «پس از چه چیزی پناه می‌برند؟» گفتند: «از آتش» فرمود: «آیا آن را دیده‌اند؟» گفتند: «نه، به خدا قسم، ای پروردگار، آن را ندیده‌اند» فرمود: «پس اگر آن را می‌دیدند چه می‌کردند؟» گفتند: «اگر آن را می‌دیدند، فرارشان از آن شدیدتر و ترسشان از آن بیشتر بود» فرمود: «پس گواهی می‌دهم که من آن‌ها را بخشیدم» و فرمود: «ملکی از ملائکه می‌گوید: در میان آن‌ها فلانی است که از آن‌ها نیست، او فقط برای حاجتی آمده است، فرمود: آن‌ها هم‌نشینان هستند و هم‌نشینشان به خاطر آن‌ها رنج نمی‌برد»[18].

واقعیت امروز در میان برخی از متفکران جهان غرب که بر پایه تفکر مادی استوارند، این است که آن‌ها به تأثیر اعتقاد به غیب پی برده‌اند. «از مشاهدۀ آثار عظیم اعتقاد به غیب به‌طور کلی، در غرب، دانشمندان روان‌شناسی و پزشکان و دیگران به بازگشت به روحانیت فراخوانده‌اند و تحقیقات زیادی در مورد تأثیر عبادات و عقاید بر سلامت جسمی و روانی انجام شده است، به‌طوری که نگرش بسیاری از غربی‌ها به ادیان و به کسانی که به عنوان واسطه‌های روحانی یا راهنمایان روحانی شناخته می‌شوند، تغییر کرده است، امری که منجر به ظهور آن‌ها به‌صورت گسترده و به شکل حرکات و مؤسسات سازمان‌یافته در سال‌های اخیر شده است»[19].

آیا ایمان به غیب به معنای تسلیم کورکورانه است؟

باید تأکید کرد که اگرچه عموم بشریت به وجود عالم غیب اعتقاد دارند و در اصل به آن ایمان دارند، اما در این زمینه به وضوح گمراه شده‌اند و به شدت در آن دچار سردرگمی شده‌اند؛ به طوری که این امر باعث شده بسیاری از عقلای جامعه از درک و ایمان به غیب دور شوند؛ نه به دلیل دیگری جز اینکه غیب برای انسان پنهان است و او نمی‌تواند با اتکا به منابع موجود به علمی یقینی دست یابد مگر با خبری یقینی و صادق از عالم غیب، و این تنها از طریق وحی از جانب عالم الغیوب، سبحانه و تعالی، ممکن است.

بنابراین، ورود به جزئیات عالم غیب تنها با عقل و حس، مانند نقشی در دریا و نوشتن در گل است؛ زیرا این دو منبع از درک آن جزئیات ناتوانند و تنها منبع حقیقی، وحی الهی است.

از این رو، خداوند سبحانه و تعالی بشریت را در میان خرافات و اوهام رها نکرده است؛ زیرا مقصود از ایمان به غیب این نیست که انسان به هر آنچه می‌شنود ایمان بیاورد و به هر آنچه گفته می‌شود به طور کورکورانه تسلیم شود، بلکه مقصود ایمان به غیبی است که با براهین و دلایل صدق گوینده‌اش و اتصال سندش به عالم الغیوب -سبحانه و تعالی- ثابت شده است، و این گویندگان، پیامبران گرامی هستند که با وحیِ حق و روشن و اخبار صادق دربارۀ عالم غیب و حتی عالم شهادت فرستاده شده‌اند.

بنابراین، اگر بشریت ناگزیر است به غیب ایمان بیاورد، خداوند سبحانه و تعالی این نیاز بشری به ایمان و شناخت غیب را می‌داند؛ و به همین دلیل راهی امن و مطمئن برای رسیدن به غیبیات برای آنان قرار داده است، و آن وحی حق و روشن است؛ زیرا خداوند سبحانه و تعالی به مؤمنان جنبه‌هایی از عالم غیب را آشکار کرده است که با آن ایمانشان افزایش می‌یابد و عظمت و رحمت و جلال صفاتش نمایان می‌شود و به آنان در عبادت کمک می‌کند و دل‌هایشان را آرامش می‌بخشد؛ و این از طریق پیامبرانش، که چراغ‌های تاریکی و نورهای هدایت هستند -علیهم صلوات الله و سلامه-، صورت می‌گیرد. آنان به عنوان بشارت‌دهندگان و هشداردهندگان در مورد آنچه در عالم غیب و عالم شهادت برای بشریت صلاح دارد، آمده‌اند؛ و هیچ پیامبری از پیامبران خدا وجود ندارد مگر اینکه درباره عالم غیب سخن گفته است، و هیچ دینی از ادیان نیست مگر اینکه بر ایمان به غیب استوار است.

و اگرچه این وضعیت در اکثر ملل و نحل وجود دارد، دین حاکم بر همه ادیان – که اسلام است – در این زمینه با حقِ روشن و یقین واضح آمده است؛ ایمان به غیب آغاز اسلام است و بسیاری از اعتقادات و تشریعات آن بر پایۀ آن بنا شده است؛ این ایمان اساس باور به بسیاری از عقاید است و همچنین پایه‌ای برای پیروی از احکام و تشریعات و اخلاق اسلامی به شمار می‌رود؛ به عنوان مثال، می‌توان دید که ارکان اسلام و ارکان ایمان و احسان بر ایمان به غیب و تصدیق به غیبیات که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم خبر داده‌اند، استوار است.

در پایان:

ایمان به غیب اساس و کلید اصول ایمان است و به وسیلۀ آن نظام معرفتیِ انسان سامان می‌یابد و دل‌ها و جان‌هایشان آرام می‌گیرد اگر به حقایقِ وجودیِ بزرگ که خداوند به انسان خبر داده است، یقین داشته باشند. و کسی که در مادیات غرق شده و عقل و فطرت و واقعیت خود را انکار کند، روح او که در درونش است، با تناقضش فریاد می‌زند و روزی و اجل و فردایش او را به دروغش رسوا می‌کند. آیا او می‌تواند به ما در مورد غیبیاتِ خود بگوید: فردا چه به دست می‌آورد؟ و در کدام سرزمین می‌میرد؟

وصلَّى الله وسلم على نبيِّنا محمَّد، وعلى آله وصحبه أجمعين.

  • نویسنده: مرکز سلف للبحوث والدراسات
  • ترجمه: برهان

[1] . ينظر: لسان العرب (1/ 654)، تاج العروس للزبيدي (3/ 501)، النهاية في غريب الحديث، ابن الأثير (3/ 399)، جامع البيان (1/ 237)، تفسير السمعاني (1/ 43) التفسير البسيط، الواحدي (2/ 70 وما بعدها).

[2] . ينظر: تفسير السعدي (ص: 40-41).

[3] . ينظر: أضواء البيان (1/ 176).

[4] . التحرير والتنوير (1/ 230).

[5] . معيار العلم في فن المنطق للغزالي (ص: 90).

[6] . به نقل از: الدين، محمد عبد الله دراز (ص: ٨٤).

[7] . الإسلام يتحدى لوحيد الدين خان (ص: 47).

[8] . ينظر: درء تعارض العقل والنقل لابن تيمية (7/ 324)، والمعرفة في الإسلام د. عبد الله القرني (ص: 22 وما بعدها).

[9] . ينظر: تفسير القرطبي (1/ 252).

[10] . مجموع الفتاوى (13/ 233).

[11] . أصول الإيمان بالغيب وآثاره، فوز كردي (ص: 26) بتصرف.

[12] . ينظر: جامع البيان (18/ 454).

[13] . جامع البيان (20/ 456).

[14] . جامع البيان (20/ 456).

[15] . صحيح البخاري (1904)، صحيح (1151).

[16] . أخرجه مسلم (177).

[17] . مفتاح دار السعادة (2/ 800).

[18] . صحيح البخاري (6408)، صحيح مسلم (2689).

[19] . أصول الإيمان بالغيب وآثاره، فوز كردي (ص: 224).

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین‌آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد، تأیید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبۀ تبلیغاتی داشته باشد، تأیید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وب‌سایت‌ها یا وب‌سایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید، تأیید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل یا آیدی تلگرام استفاده کرده باشید، تأیید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی‌ارتباط با موضوع مطرح شود، تأیید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *