اگر در اعماق تاریخ بشری غوطهور شویم، متوجه خواهیم شد که چگونه خانوادهها و قبایل – که با پیوند خونی به هم متصل هستند – با گذر زمان با هم متحد شدند تا سرزمینها و شهرهای دارای حکومت واحد را تشکیل دهند و سرانجام، سرزمینهای قدرتمند، سیطره خود را بر سرزمینهای ضعیف اعمال میکنند و دولتها و امپراطوریهایی را تشکیل میدهند که در اکثر موارد، از نژادهای مختلفی تشکیل شده اند. بنابراین ما در مقابل «خانواده» یا « قبیله» هستیم، که واحد اساسی تشکیل دهنده امپراطوریها و هسته پیشرفت بشری (حداقل از منظر اسلامی) هستند. اما آیا شکل خانواده در گذشته همان است که ما اکنون به آن عادت داریم؟ برای پاسخ به این سؤال، بیایید ببینیم مفهوم خانواده در میان عربها چگونه بوده.
خانوادههای عرب
عرب باستان همواره به قبیله و قوم خود افتخار میکردند، تا جایی که عمرو بن کلثوم در قصیده مشهور خود هنگام درگیری قبیله خود با قبیله بکر، به قبیله خود یعنی تغلب افتخار کرده و میگوید:
إذا بلغ الفطام لنا صبي … تخر له الجبابر ساجدينا
اگر کودکی را از شیر بگیریم غولها برای او سجده خواهند کرد
پاسخی مشابه آن را حارث بن حلزه داد که با افتخار به قبیله خود بکر و مسخره کردن رقیب خود تغلب، در قصیده خود گفت:
ليس منا المضَرَّبون ولا قيْ … سٌ ولا جندل ولا الحذَّاء
از ما مضربون نیستند، نه بی وفایان و نه جُندل و نه حذّا
همان گونه که آشکار است، خانوادههای عرب باستان به هم پیوسته بودند و تمام افراد آنها یکدیگر را میشناختند؛ بلکه دانش عرب از بستگان قبیله خود حتی به نسلهای پیشین هم امتداد مییافت. دانشمندان علوم اجتماعی تا آنجا به نسبشناسی عرب اهمیت داده اند که انواع نسبهای عربی را به قوم، قبیله، عمیره، بطن و فصیله تقسیم کردند. اما خانواده گسترده چیست؟
خانواده هستهای و خانواده گسترده
خانواده گسترده خانوادهای است که از پدر، مادر و فرزندان تشکیل شده و به عموها، عموزادهها، عمهها، خالهها و فرزندان آنها و نیز جد و جده از جانب پدر و مادر گسترده میشود؛ آنها با پیوند خونی و رحمی به هم مرتبط هستند و در یک مکان زندگی میکنند. در مقابل، خانواده هستهای خانوادهای است که فقط از پدر، مادر و فرزندان تشکیل شده است و به دلیلی ارتباط خود را با سایر اعضای خانواده گسترده از دست میدهند. اما عوامل مؤثر بر فرو پاشی خانوادههای گسترده به خانوادههای هستهای چه بود؟
عوامل مؤثر بر فرو پاشی خانوادههای گسترده
عامل اقتصادی
تغییرات اقتصادی یکی از مهمترین عواملی است که بر تفکیک خانواده تأثیر گذاشته است. برای درک میزان این تأثیر، بیایید به قرن هفدهم، آغاز انقلاب صنعتی در اروپا برگردیم. در این زمان، ساخت کارخانهها آغاز شد و جامعه از کشاورزی به صنعت متحول گردید. خانوادههای سنتی اروپایی، متشکل از پدر، مادر و تعداد زیادی فرزند در خانههای روستایی که عموها و سایر بستگان در کنار آنها زندگی میکردند و فرزندان همگی با هم بازی میکردند و هر یک با همسن و سالان خود بزرگ میشدند، به وضوح قابل مشاهده بودند. اگر یکی از پدران در این خانوادههای گسترده میمرد، تشخیص فرزندی که یتیم شده از دیگران تقریباً ممکن نبود؛ زیرا جد، عمو و خاله و دیگران بیدرنگ نقش پدر را ایفا میکردند و پسر در میان آنها بزرگ میشد و تلخی یتیمی را تقریباً احساس نمیکرد و مادر هم احساس تنگی حال نمیکرد، چرا که خانواده همگی برای تأمین نیازهای او و فرزندان او همکاری میکردند. از سوی دیگر، صاحبان صنایع، کارخانههایشان را نیازمند نیروی کار بیشتری میدیدند و دستمزدهای مناسبی را پیشنهاد میکردند که با درآمدهای کشاورزی قابل مقایسه نبود.
همانطور که انتظار میرفت، برخی اعضای خانواده برای کار در صنایع به شهر مهاجرت میکردند؛ شهرهایی که ساختار ساختمانهای آنها با مناطق روستایی متفاوت بود و میتوانست این همه جمعیت را در خود جای دهد. این افراد دور از بقیه خانواده زندگی میکردند و به سبب زندگی سریع شهری و برنامههای کاری دائمی، ارتباط خود با سایر اعضای خانواده را از دست میدادند. نسلهای جدید نیز نسبت به اعضای خانواده گسترده ناآگاه بزرگ میشدند. به این ترتیب، خانوادههای گسترده به خانوادههای هستهای کوچک پراکنده تبدیل شدند.
عامل سیاسی
از منظر دیگر، تفاوت دیگری بین خانوادههای گسترده و هستهای وجود دارد. سیاستمداران متوجه شدند که خانوادههای گسترده در مقایسه با خانوادههای هستهای به هم پیوستهتر هستند. در حالی که برخی سیاستمداران پیوستگی را برای وحدت جامعه در مواجهه با دشمن مهم میدانستند، برخی دیگر پیوستگی را خطر بالقوهای میدیدند که حکومت آنها را در هر لحظه تهدید میکند و به نوعی به تجزیه آن میپردازند.
برای مثال، عبدالمجید لطفی در کتاب “عربهای بدوی در مصر” توضیح میدهد که محمد علی پاشا، حاکم وقت مصر، قبایل عرب بانفوذ در مصر را خطری بر حکومتش تلقی میکرد. او امتیازاتی را برای افراد این قبایل در صنعت، آموزش و اشتغال دولتی قائل شد (به گونهای که به آنها قدرت و نفوذی نبخشد)، اما آنها این موضوع را به شدت رد کردند، چرا که میدانستند این برنامه به قصد تجزیه آنها و تبدیل به خانوادههای هستهای است که در زندگی مدنی ذوب شوند و دیگر قدرت و نفوذی نداشته باشند. زمانی که مشکلاتی به دلیل عدم احترام برخی کارمندان دولت به عربها و عدم ارائه خدمات به آنها ایجاد شد، درخواست ادغام آنها دوباره مطرح شد. اما تصمیم آنها این بود که تنها افرادی از قبایل را آموزش دهند و در مشاغل دولتی متناسب با نیاز بگمارند تا خدمات دولتی را به پایان برسانند. این امر واقعاً اتفاق افتاد و در نهادهای دولتی برخی کارمندان رسمی عرب بودند که به پایان خدمات همقبیلهایهای خود بدون ادغام کل قبیله در زندگی مدنی میپرداختند. این موضوع را میتوان در حکومتهای متعدد با اشکال متفاوت تکرار شده مشاهده کرد.
تفکیک خانواده مسلمان
در اکثر موارد، تصمیمات سیاسی از وضعیت فکری حاکم و تضاد فکری او با رقیب خود نشأت میگیرند. همانطور که قبلاً گفتیم، هرچه خانواده ارکان بهتری داشته باشد، برای رقیب سختتر است که فکر آن را تغییر دهد البته به دلیل مقاومت اجتماعی آن. از این منظر، سیاستمداران غربی و سایر بهرهبرداران همراه آنها، مانند بزرگان سرمایهداری و هواداران بی بند و باری، دریافتند که چارهای جز تفکیک خانواده مسلمان که همچنان در برابر آنها مقاوم باقیمانده است، ندارند، در حالی که خانواده غربی را با موفقیت در این امر تخریب کردهاند. آنان به استفاده از تمام منابع قدرت اقتصادی خود مانند بدهیها، تهدیدهای نظامی و صنعتی و غیره برای وادار کردن کشورهای عربی و اسلامی به پذیرش قراردادهایی که قوانین و مقرراتی را برای تخریب خانواده مانند کنوانسیون CEDAW (کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان) وضع میکند، دست زدند.
این کنوانسیون فاجعهبار است که متأسفانه اکثر کشورهای عربی و اسلامی به آن پیوستهاند. ما به طور خلاصه برخی از مفاد آن را برای نشان دادن چگونگی دستکاری در قوانین برای تفکیک خانواده مرور خواهیم کرد. برای مثال، ماده 5 این کنوانسیون مقرر میدارد که «دولتها باید همه اقدامات مناسب را برای اصلاح الگوهای اجتماعی و فرهنگی رفتار مردان و زنان بگیرند تا از هرگونه تعصب و رسوم عرفی و سایر عملکردهای مبتنی بر ایده برتری یا تبعیض جنسی یا نقشهای نمادین برای مردان و زنان جلوگیری کنند». در این ماده به طور صریح وظایف مردان و زنان در جامعه مخدوش میشود که قطعاً منجر به مشکلات خانوادگی و درنهایت تفکیک خانواده خواهد شد، زیرا باعث ایجاد تضاد بین مرد و زن در مورد نقشهای اصلی هر یک از آنها میشود.
سپس به ماده 10 کنوانسیون که در راستای مخدوش کردن نقشها است، میپردازیم. این ماده بر «حذف هرگونه مفهوم نمادینی درباره نقش مرد و نقش زن در تمام سطوح و انواع آموزش، از طریق تشویق آموزش مختلط و سایر انواع آموزش که به این هدف کمک کنند، به ویژه از طریق بازنگری در کتب درسی و برنامههای آموزشی و اصلاح روشهای آموزشی» تأکید دارد. با این کار، مشکلات خانوادگی را ایجاد کردهاند، اما پس از آن چه میکنند؟
همانطور که حدس زدید، خواننده عزیز، گام بعدی طلاق است. تصور کنید که زنان نیز همانند مردان حق طلاق داشته باشند؛ شاید زنی به این دلیل که شوهرش زبالهها را هنگام خروج برای کار فراموش کرده است، طلاق بگیرد! زنان ذاتی حساس تر دارند که تأثیر احساسات گاها سبب تحت الشعاع قرار گرفتن عقلانیت و حکمتشان میشود. بنابراین، ماده 16 که بر «اتخاذ همه تدابیر مناسب توسط دولتهای طرف برای حذف تبعیض علیه زنان در تمام امور مربوط به ازدواج و روابط خانوادگی، به ویژه تضمین برابری حقوق و مسئولیتهای زن و مرد در طی ازدواج و هنگام فسخ آن» تأکید میکند، مادهای فاجعهبار همانند سایر مواد این کنوانسیون است که اکنون فرصت بررسی همه آنها را نداریم، اما در مجموع این کنوانسیون برای کاشت فمینیسم در کشورهای ماست. همانطور که میدانیم، بین ایدئولوژی فمینیستی و مفهوم خانواده تعارض وجود دارد، تا جایی که سیمون دوبوآ، یکی از مهمترین نظریه پردازان فمینیسم، گفته است: «زن تا زمانی که افسانه خانواده و مادری و غریزه پدرانه از بین نرود، بنده خواهد بود».
جنگ علیه فطرت
«غرب برای بازگرداندن آنها از منجلاب حیوانات به منجلاب انسانها و سپس پیام اسلام خواهد آمد» – چنین اعلامیهای را شیخ طریفی – خداوند او را آزاد کند – بیان کرده است و این گفته نیز کاملا درست است. آنچه امروزه در غرب مشاهده میکنیم، جنگ علیه فطرت از طریق گسترش انحراف جنسی است؛ خانوادههای تحریفشده متشکل از مرد با مرد یا زن با زن، یا اگر بخواهید بگویید اساساً خانوادهای وجود ندارد. همانطور که طبیعت آنها است، ستون پنجم (سکولارها) در کشور ما نیز هر فساد و تباهی را از غرب وارد میکنند و آن افکار منحرف را برای پایان دادن به آنچه از پیوندهای خانوادگی در جامعه باقیمانده است، ترویج میکنند که در راستای منافع تجار بی بند و باری است. آنها آزادی همجنسگرایی را کالایی با مشتریان خود میدانند، زیرا تخریب خانواده موجب میشود کودکان خردسال به عنوان طعمهای آسان برای استثمار تجارت پرسود بازار بی بند و باری و پورنوگرافی باشند. در نهایت، تنها چیزی که میتوانیم بگوییم این است:
«ويمكرون ويمكر الله والله خير الماكرين».
**«و (دشمنان) نقشه میکشند و خداوند (نیز) نقشه میکشد و خداوند بهترینِ نقشهکشان است.»**
منابع
- كتاب شرح المعلقات السبع للزوزني
- الأسرة النووية | سعد القحطاني | برنامج الملف | الحلقة ١٣
- الثورة الصناعية وآثارها الاجتماعية والقانونية لأحمد حسن البرعي
- اتفاقية القضاء على جميع أشكال التمييز ضد المرأة
- كتاب الإسلام بين الشرق والغرب لعلي عزت بيجوفيتش
- الكنيسة الكاثوليكية الألمانية تبارك زواج المثليين
نظرات کاربران