آیا میتوان با جایگزینهای دیگری مانند عقل و وجدان از پیامبران بینیاز شد؟[1]
این از جمله شبهاتی است که بر نبوت وارد میشود و مبنی بر کجفهمی به نسبت طبیعت نبوت و وظایف آن میباشد. برای پاسخ به این شبهه باید به موارد احتیاج به نبوت و وحی پرداخته شود.
خلاصۀ این شبهه: بشر در سامان دادن روابط میان خود و خدایشان هیچ نیازی به پیامبران ندارند و میتوان بدون وحی به بالاترین درجات اصلاح و پایداری رسید. پس بشر دارای جایگزینهایی بهتر -مانند عقل و وجدان- است که با استفاده از آن میتواند به ساماندهی چیزهایی بپردازند که مومنان مدعی اصلاح آن با نبوت هستند.
این شبهه بسیار قدیمی است و اولین کسانی که مدعیِ چنین چیزی بودند، براهمه هستند؛ تعدادی از تاریخدانان و فرقه شناسان در کتابهای خود، طعنِ در نبوت با نگاهی تقلیلگرایانه در عقل را از براهمه نقل کردهاند. سپس این شبهه با صورتهای دیگری در عصر روشنگریِ اروپا تکرار شد؛ چون لُب این جنبش، بر اله و حاکم و قاضی قرار دادن عقل انسان میباشد.
جواب این شبهه چنین است[2]:
اول؛ مقصد نبوت، رساندن مردم به مسائلی نیست که بتوانند با عقلشان آن را درک کنند، بلکه مجال نبوت فراتر از عقل انسانی است:
پیامبران نیامدهاند که انسانها را به چیزی راهنمایی کنند که خودشان میتوانند به شناخت آن برسند، بلکه آمدهاند تا انسانها را به مسائل بزرگی راهنمایی کنند که فقط از طریق خبر خداوند میتوانند به آن برسند؛ چراکه از بزرگترین وظایف پیامبران، شناساندن خداوند و صفاتش و کمالش و شناساندن اعمالی که رابطۀ با خدا را پایدار میکند و بیان آنچه که خداوند دوست دارد یا کراهت دارد به انسانها میباشد.
پس در اصل، نبوت متعلق به محلی است که نمیتوان بر وجه کمال به آن مسائل رسید مگر از طریق پیامبران و همچنین وارد مسائلی میشود که تمام درهای آن بسته است مگر درب پیامبران. پس انسان نمیتواند در هیچ حالی با وجود قدرتهایی که دارد از نبوت بینیاز شود.
در نتیجه، اینکه عقل انسانی یک جایگزینی برای نبوت است یک ادعای باطلی است. با فرض اینکه نبوت با عقل سالم هیچ مخالفتی ندارد، محل نبوت فراتر از اندازهای است که عقل انسانی میتواند به آن برسد؛ نبوت از مسائل غیبی مانند ارادۀ خداوند، محبتش، افعالش، نعمتهایی که برای اهل طاعت آماده کرده و عذابی که برای گنهکاران آماده نموده خبر میدهد و عقل انسانی هرگز نمیتواند به تنهایی به این مسائل غیبی برسد.
این به معنای طعن در عقل و تواناییهایش نیست، بلکه مقصود این است که عقل دارای محدودیتهایی است که نمیتوان از آن چشمپوشی کرد؛ چون کسی که میخواهد همه چیز را با عقل خود بسنجد، به مانند کسی که قصد وزن کردن کوه در ترازوی طلا را دارد.
دوم؛ رسیدن به مصلحتهای مادی و اجتماعی و مدنی، مهمترین و تنها هدف پیامبران نیست تا اینکه گفته شود، میتوان به جایگزینهای دیگری اکتفا کرد:
ارتقای اخلاق اجتماعی و برپایی مصالح عمومی از جمله هدفها و مقاصد شریعت است که خداوند آن را دوست دارد، اما بدین معنا نیست که فقط بر آن تمرکز کنیم. در وحی، هدف از خلقت انسان آمده است و آن عبادت خداوند میباشد که درواقع از جمله مسائلی است که مصلحتش مربوط به آخرت است، خداوند متعال میفرمایند: {وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ} [الذاريات: 56]، و همچنین میفرمایند: {وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ} [البينة: 5].
و در وحی، اساس و مبنای دعوت پیامبران و حکمت از فرستادن آنان آمده است و آن راهنمایی انسانها به حکمتی که خداوند انسانها را خلق نموده است: {وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ} [النحل: 36]، و همچنین میفرماید: {يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا} [الأنعام: 130].
و همچنین در وحی بر این موضوع تاکید شده که دنیا، محلی برای آزمایش است و آخرت نیز محلی برای پاداش میباشد: {إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا} [الكهف: 7]، و {الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا} [الملك: 2]، و {إِنَّهُ يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ} [يونس: 4].
و حتی در وحی بر این موضوع تاکید شده که تمکنِ دنیوی باید وسیلهای برای تمکنِ احکام شرعی و عملی کردن آن در دنیا باشد: {الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ} [الحج: 41].
و در قرآن، شواهدی بر بزرگذاشت دستآوردهای اخروی در برابر دستآوردهای دنیوی وجود دارد: {مَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَنْ كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصِيبٍ} [الشورى: 20]، و {وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا} [الإسراء: 19].
و همچنین در مورد کسی که این معادله را -یعنی مقدم کردن آخرت- تغییر دهد، نکوهش وارد شده: {كَلَّا بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ * وَتَذَرُونَ الْآخِرَةَ} [القيامة: 20، 21]، و {مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلَاهَا مَذْمُومًا مَدْحُورًا * وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُورًا} [الإسراء: 18، 19].
و البته مقصود این نیست که مصلحت دنیوی کنار گذاشته شود، بلکه همانطور که خداوند میفرماید: {وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا} [القصص: 77] مقصود: در ابتدا، تاکید بر وجود مفهوم مصلحتهای اخروی و سپس تقدم آن در مرتبه و منزلت است.
ابو المعالی الجوینی این موضوع را اینگونه بیان میکند: (دنیا از این جهت مورد اهمیت و رعایت قرار میگیرد که از آن به عنوان استمرار قواعد دین کمک گرفته میشود. پس اهمیت آن بر سبیل تبعیت است و اگر نیازی به استمرار قواعد دین نبود، دیگر بهتر میبود دنیا را به صورت کلی ترک گوییم)[3].
بدین شکل فهمیدیم که نمیتوان از نبوت بینیاز شد مگر اینکه بگوییم نیازی به شناخت مصلحتهای اخروی نداریم و این چیزی است است که بسیاری از فلاسفه و متفکران غربی به آن پایبند هستند، چون آنها خداناباورند و روز آخرت و تمام جزئیات آن را انکار میکنند.
شیخ الاسلام ابن تیمیة میگوید: (مقصود از دینِ حق، تنها مصلحتهای دنیوی -به مانند برپایی عدل در مسائل دنیوی- نیست؛ همانطور که گروهی از فلاسفه در مقصود از نبوت ذکر میکنند که منظور از آن تنها قرار دادن آنچه که انسانها برای منظم کردن دنیای خود از قوانین عادلانه نیاز دارند است. اما ممکن است مقصود از نبوت نزد کسانی که به خداوند و پیامبرش ایمان ندارند -مانند پیروان پادشاهان از فلاسفه و همانند آنها و همچنین قوم نوح و نمرود و چنگیزخان و غیره- چنین باشد و چهبسا با این حال بر دیگران چیره شوند، مانند کار پادشاهان ظالمی مثل چنگیزخان. پس اگر مقصود و اساس دین فقط حیات دنیوی و دفع پلیدیها از آن است، دیگر برای آنها در آخرت هیچ سهمی نیست)[4].
و شیخ الاسلام سپس میگوید: (و این فلاسفۀ صابئیِ گمراه از مشائیها و کسانی که از مسلمانان و یهودیان و مسیحیان پیروان آنها هستند، شریعتها و دینها را از این نوع قرار میدهند؛ یعنی برای وضع قانونی که مصلحتهای دنیویشان حفظ شود. به همین خاطر آنها به توحید که عبادت خداوند و یگانه قرار دادن او است، امر نمیکنند و از شرک نهی نمیکنند و بلکه به عدالت، صداقت، ایفایِ عهد و همانند این از مسائلی که مصلحت دنیوی در گرو آن است، امر میکنند)[5].
سوم؛ عقل نمیتواند تمام جزئیات مسائلی که برای اون نفع دارد یا ضرر دارد، آگاهی یابد:
در موضوعِ تفاصیلِ صفات خداوند، عقل جایگاهی برای اثبات دارد؛ بدین شکل که اهل سنت با عقل، جنسِ صفات کلام، سمع، بصر و حکمت را اثبات میکند.
اما عقل نمیتواند به تمامیِ جزئیات صفات خداوند، شناخت پیدا کند و بلکه در این حالت به وحی مراجعه میشود؛ آنچه که پیامبران از جزئیات صفات خداوند خبر دادهاند را مردم نمیتوانند با عقل خویش دریابند، با این حال که به صورت کلی میتوانند به این موضوع شناخت پیدا کنند.
امام ابن القیم میگوید: (در سرشت انسان، شناخت خداوند، محبت او ، اخلاص ، اقرار به شریعت و مقدم کردم او بر دیگران، قرار داده شده است و این مسائل به صورت مجمل و و گاهی تفصیلی فهمیده میشود و پیامبران نیز میآیند و آن را یادآور میشوند و همچنین تفصیل و تبیین میکنند و اسبابی که با این فطرت مخالفت دارد و مانع از اقتضای اثر آن میشوند را بیان میکنند.
و شریعتهایی که از جانب پیامبران آمدهاند نیز به همینگونه است؛ به معروف امر و از منکر نهی میکنند و پاکی ها را مباح و از پلیدیها نهی میکنند و به عدل امر و از ظلم نهی میکنند. تمام اینها در فطرت انسان نهادینه شده است و تفصیل کاملِ آن بر عهدۀ پیامبران است.
و به همین شکل، موضوع توحید و اثبات صفات خداوند؛ در فطرت انسان اقرار به کمال مطلقی که هیچ نقصی در آن نیست نهادینه شده، اما شناخت این کمال به صورت تفصیلی بر عهدۀ پیامبران است. و همنچنین تنزیه خداوند از عیبها و پلیدیها که امری نهادینه شده در سرشت و فطرت انسان است، بر خلاف متکلمین که میگویند: هیچ دلیل عقلی بر تنزیه خداوند از نقصها وارد نشده، بلکه با اجماع این را اثبات میکنیم)[6].
به همین شکل که عقل، خوبی و بدیِ برخی امور را به صورت کلی درک میکند و نمیتواند به جزئیات آن شناخت پیدا کند و انسان در این حالت نیازمند شناخت جزئیات آن و عملی کردنِ آن بر واقع است. در این حالت است که وحی میآید و این جزئیات را از جانب خالقی حکیم توضیح میدهد و توضیح آن بسیار کاملتر و بهتر از توضیح خود انسان است.
و شیخ الاسلام ابن تیمیة چه زیبا میفرماید: (اگر رسالت نبود، عقل هرگز به جزئیاتِ خوبی و بدیِ مربوط به زندگی و آخرتش هدایت نمیشد. از بزرگترین نعمتها و بزرگواریِ الهی بر بندگانش این است که: پیامبران را به سوی آنان فرستاد و برای آنها کتاب نازل نمود و راه مستقیم را نشانشان داد و اگر چنین نمیبود، وضعیتشان به مانند چهارپایان و حتی بدتر بود. کسی که رسالت الهی را قبول کرده است از بهترین مخلوقات خواهد بود و کسی که آن را کنار زند از بدترین مخلوقات و وضعیتش از سگ و خوک و دیگر چهارپایان نیز بدتر خواهد بود)[7].
و امام ابن القیم میگوید: (هدف عقل این است که خوبی و بدیِ آنچه که شریعت آورده است را درک کند و عقل این را به صورت کلی درک میکند و شریعت نیز به صورت تفصیلی و جزئی به بیان آن میپردازد. همانطور که عقل، خوب بودن عدل را میتواند درک کند اما اینکه این کار معین، عدل است یا ظلم، عقل از درک آن در هر فعل و پیمانی عاجز و ناتوان است.
همچنین عقل از درک خوب و بد بودن هر فعلی ناتوان است مگر تا هنگامی که شریعت به صورت تفصیلی به بیان آن بپردازد. آنچه که عقل صریح از خوب و بد بودن میتواند درک کند، شریعت مهر تأیید بر آن میزند. و آنچه که در زمانی خوب است و در زمانی بد است و عقل نمیتواند وقت خوب و بد بودن آن را تشخیص دهد، شریعت به آن در وقت خوب بودنش امر میکند و در وقت بد بودنش نیز نهی میکند.
و به همین صورت یک فعل میتواند دارای مصلحتها و مفسدههایی باشد و عقل نتواند تشخیص دهد که مصلحت آن بیشتر است یا مفسدهاش؛ پس شریعت در این حالت به بیان آن میپردازد و در هنگام غالب شدن مصلحت به آن امر میکند و در هنگام غالب شدن مفسده از آن نهی میکند.
و به همین شکل فعلی که در ظاهر دارای مفسده است اما در باطن دارای مصلحت بسیار بزرگی است که عقل نمیتواند آن را درک کند و این فقط با شریعت امکانپذیر است، مانند جهاد و قتل در راه الله. و چهبسا ممکن است در ظاهر دارای مصلحت باشد اما در ضمنِ آن مفسدۀ بزرگی نهفته است که عقل نمیتواند آن را درک کند و در این حالت است که شریعت به بیان مصلحتها و مفسدههای آن میپردازد.
و این درحالی است که آنچه که عقل آنچه را که نمیتواند خوب و بدش را درک کند، جدا از آن چیزی است که میتواند درکش کند.
پس نیاز به پیامبر ضروری است و حتی فراتر از هر نوع نیازمندی است. دنیا آنقدر که به پیامبران نیاز دارد به چیز دیگری نیاز ندارد، به همین خاطر خداوند به بندگانش نعمت پیامبران را یادآور میشود و این نعمت را از بزرگترین نعمت منت قلمداد میکند؛ به خاطر ضروری بودن حاجت انسان به آن و به این خاطر که مصلحت کلی و جزئیِ انسان بر آن برپا است و همچنین هیچ سعادتی بدون پیامبران امکان پذیر نیست.
اگر عقل توانسته است که خوبی و بدیِ برخی افعال را تشخیص دهد، پس چگونه خداوند را با اسماء و صفاتش و نعمتهایش که بر زبان پیامبرانش نازل کرده، میشناسد؟! و چگونه جزئیات شریعت و دینش را که بر بندگانش مشروع ساخته، میشناسد؟! و چگونه جایگاه کسب رضیات و محبت و کراهت و غضب الهی را میشناسد؟! و چگونه به جزئیات ثواب و عقابی که برای اولیائش و دشمنانش آماده کرده و مقدار ثواب و عقاب و کیفیت آن و درجات آن، میشناسد؟! چگونه به غیبی که برای هیچکس اظهار نکرده مگر برای پیامبرانش را میشناسد؟! و بسیار مطالب دیگری که پیامبران از جانب خداوند آوردهاند که در عقل هیچ راهی برای رسیدن به آن نیست. چگونه شناخت خوبی و بدیِ برخی افعال میتواند جایگزینی برای آنچه که پیامبران آوردهاند باشد؟!)[8].
چهارم؛ اعتماد بر عقل به تنهایی، منجبر به نتایج مخربی در این دنیا میشود:
در گذشته شیخ الاسلام ابن تیمیة به این موضوع اشاره کرده که اعتماد بر عقل بدون وحی، موجب نتایج مخرب در این دنیا میشود: (پس اگر مقصود از دین و قانون وضع شده، فقط جلب منفعت در این دنیا و دفع مضرت از آن باشد، دیگر برای آنها در آخرت هیچ نصیبی نخواهد بود. با این حال که از آن برای چیرگی بر دیگران از بنی آدم استفاده میکنند، مانند کار فرعون و چینگزخان و دیگر امثال اینها. پس اینها در آخرت بیشترین عذاب را خواهند داشت: {نَتْلُواْ عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَىٰ وَفِرْعَوْنَ بِٱلْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (٣) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي ٱلْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِۦ نِسَاءَهُمْ إِنَّهُۥ كَانَ مِنَ ٱلْمُفْسِدِينَ} [القصص: 3، 4])[9].
از شواهد تاریخی برای این موضوع: پیروان جنبش روشنگری در تفکر غربی است که مردم را به این دعوت میکردند که اگر از ادیان آسمانی رهایی یابند و برای برپایی زندگی و تنظیم قوانینشان تنها از عقل استفاده کنند، قطعا به سعادت ابدی و زندگیِ با فضیلت خواهند رسید.
اما حقیقت این است که جنبش روشنگری، عقل غربی را وارد یک هرجومرج شناختی و اختلافات فکری کرده است و هرگز نتوانسته انسان را به زندگانیی که به آن وعده داده برساند، بلکه مشکلات اطراف انسان را بیشتر نیز کرده است و کارها را سختتر نموده و نهایتِ بسیاری از این افکار به سمتی رفته که حیات انسانی را به فساد و خرابی کشانده است.
هنگامی که برخی از فیلسوفان غربی – مانند ژان ژاک روسو – تأثیرات مخربی را دیدند که می تواند از دعوت به تکیۀ محض بر عقل ناشی شود، تلاش نمودند که به منبع جدیدی برای رهایی از این آثار بیاورند و مفهوم وجدان را اختراع کردند!
اما روسو برای ما حقیقت وجدان را بیان نکرد و ویژگیها و قوانین آن را مشخض نکرد و از دلایل خود را نیز ارائه نکرد، و در حقیقت جایگزینی که در توانایی و منابع و طبیعتش از عقل متفاوت باشد، نیاورد. پس حکم جایگزینی که آورده همان حکم عقل است و هیچ فرقی میان آن دو نیست.
وصلى الله على نبينا محمد وعلى آله وصحبه وسلم.
[1] . نسخۀ عربی این مقاله را میتوانید در این لینک بخوانید: https://salafcenter.org/9032.
[2] . انظر: «ظاهرة نقد الدين في الفكر الغربي الحديث» د. سلطان العميري (2/ 321-327).
[3] . «الغياثي» (ص: 307).
[4] . «قاعدة في المحبة» (ص: 109).
[5] . «قاعدة في المحبة» (ص: 110).
[6] . «شفاء العليل في مسائل القضاء والقدر والحكمة والتعليل» (2/ 448-449).
[7] . «مجموع الفتاوى» (19/ 100).
[8] . «مفتاح دار السعادة» (2/ 117-118).
[9] . «قاعدة في المحبة» (ص: 109).
نظرات کاربران